بسم الله الرحمن الرحیم

این شعر را شب امتحان مبانی عرفان و تصوف نوشتم . در همان حال و هوا .

 

حال و احوالمان که بحرانی ست
شعرمان شرحی از پریشانی ست

حاصل امتحان عرفان یا
آنچه می دانم و نمی دانی ست

گفت صوفی : مقام دائمی است
حال، اما حقیقتی آنی ست

حال خوش تا رسید ، دریابش
بی محلی به آن پشیمانی ست

...

آنچه نا گفتنی ست می گویم
شطح گفتن که کار آسانی ست

"لَیسَ فی جُبَتی ..." عجب سخنی! *
ظرفیتها چقدر فنجانی ست

از تو گفتن ، خوراک عاقلهاست
چونکه مستیم ، درخور ما نیست

" ما عَرَفناکَ حقَ مَعرِفَتِک " **
هنر ما ، فقط سخنرانی ست

 

دی - ۱۳۹۱


       پاورقی :

  * بایزید بسطامی همین که به مرحله ای از معرفت الهی رسید، بانگ برداشت که "لیس فی جُبَتی سوی الله "
  ** پیامبر اکرم (ص) : " ما عرفناک حق معرفتک "